اشکها و لبخندها

عکس - شعر - موسیقی - قطعه ادبی

اشکها و لبخندها

عکس - شعر - موسیقی - قطعه ادبی

خداحافظ

بودیم کسی پاس نمیداشت که, هستیم! باشد که نباشیم بدانند که بودیم ....

محتبی جان من که از شما تشکر کرده بودم در ضمن این وب لاگ خودته مگه آدم از خودشم تشکر می کنه . البته منم از دست بازدید کنندگان خیلی ناراحتم چون شما و من برای بدست آوردن این عکسها و مطالب زحمت می کشیم ولی وقتی با سردی روبرو می شیم خوب مسلما بی میل و رغبت می شیم . به هر حال از دست من ناراحت نباش من که با تو احساس غریبگی نمی کنم این وب لاگ هر دوی ماست . خواهش می کنم بازم بمون و برامون عسکهای زیبا بزار . من جای تمامه این آدمای بی معرفت ازت تشکر و قدردانی می کنم .

گریه سیب

 

شب فرو می افتاد
به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آویخته بود
 من در این خانه تنها تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
 ناگهان حس کردم
که کسی
 آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید
صبحگاهان شبنم
 می چکید از گل سیب

نشانی

 

خانه دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟

تشکر

می خواستم از مجتبای عزیز برای این عکسهای زیباش تشکر کنم .

ترانه

 
ترانه ی نرم خواندی. گفتند مست بخوان. شاد.
خواندی. گفتند بیش از این.
نرم خواندی.
مست بودند. ناشاد.
گفتند شاد و مست بیش از این...
...
حالا دیگر نمی خوانی. صدایت خاموش شده است.
دیگر این جا نه مستی. نه نرمی. نه شادی.
تنها خاموشی ست.